۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

خلاصه و کپچرهای قسمت نهم سریال My GF is a Gumiho

بعد اینکه بابابزرگ دوونگ میاد و میگه باید از هم جدا شید، می هو تو اتاق می مونه و دوونگ با بابابزرگش و عمه ش تو پشت بوم حرف میزنن و دوونگ میگه زخمی شده بودم ولی الان حالم خوبه ولی بابابزرگش میگه باید برگردی خونه که یهو می هو که توی اتاق تنهاس حالش بد میشه. دوونگ جلوی بابابزرگش وایمیسته و میگه مگه خودت نگفتی باید مسئولیت پذیر باشم الان هم باید مسئولیت پذیر باشم و نمیتونم بیام. دوونگ میره توی اتاق و میبینه می هو روی زمین نشسته ولی یهو صدای بابزرگش که حالش بد شده رو میشنوه و میره بیرون و کولش میکنه تا ببرنش بیمارستان و می هو هم با حال بدش تنها میشه.  از شانس بد می هو که حالش بده ، میخوره به دوربینی که هه این فرستاده بود و در حالت ضبط میافته زمین و تصویر می هو رو ضبط  میکنه که یکی از دمهاش ناپدید میشه. دوونگ وسط راه میفهمه که بابابزرگش داشته نقش بازی میکرده و حالش بد نیست و سریع از ماشین پیاده میشه تا مدرسه میدوئه و میرسه میبینه حال می هو خوبه. دوونگ به می هو میگه باید برگردم خونه آخه اگه نرم حال بابابزرگم بد میشه و زود برمیگردم. می هو میگه میتونی تا گلهایی که بهم دادی پژمرده بشن بیای؟ دوونگ هم یاد اونجا میافته که یکی از گلبرگها افتاد توی دستش، یهو چراغ هی خاموش روشن میشه و دوونگ میگه این چراغم دودله و میره چراغو خاموش میکنه و میگه باید سر عقل بیام  و میره و می هو میگه منتظرتم، بعد میهو کلید چراغو میزنه و میبینه دیگه روشن نمیشه و سوخته.... دوونگ هم میره خونه و میگه بهتره یه مدت ازش دور باشم.

MGIG-0374.jpg MGIG-0375.jpg MGIG-0376.jpg MGIG-0377.jpg MGIG-0378.jpg MGIG-0379.jpg MGIG-0380.jpg MGIG-0381.jpg MGIG-0382.jpg MGIG-0383.jpg MGIG-0384.jpg MGIG-0385.jpg MGIG-0386.jpg MGIG-0387.jpg

می هو میره پیش دونگ جو و دونگ جو بهش میگه اینکه دمش غیب شده بازم اتفاق میافته و هردفعه دردش بیشتر میشه و اگه به دوونگ نزدیک باشه براش راحتتره ولی نباید به دوونگ بگه که داره آدم میشه چون ممکنه خوشش نیاد که داره ازش سوءاستفاده میکنه. می هو میگه دوونگ از من خوشش میاد و برام گل خریده ولی دونگ جو میگه اگه دوستت داشت تنهات نمیذاشت. بابابزگ دوونگ تعجب میکنه آخه هر موقع با بابابزگش بحثش میشد اینقدر ساکت نبوده ولی الان ساکته و چیزی نمیگه. دوونگ به یه عکس روباه نگاه میکنه و میگه می هو هم یه روباهه، به سگش میگه تو منو دوست داری اما نمی تونم احساست رو قبول کنم می هو هم همینطوره، باز به عکس روباه نگاه میکنه میگه می هو هم یه روباهه و ترسناکه.... ولی چشماش خوشگله می هو هم همینطوری نگاه میکنه. دوونگ یه سر میره مدرسه اما می هو نیست و هه این اونجاس... همدیگه رو میبینن و یکم حرف میزنن و هه این فضولی میکنه، دوونگ دوربین رو بهش برمیگردنه. هه این دوربینو نگاه میکنه و میبینه یه چیزی باهاش ضبط شده و بخشش میکنه و توی تصویر یه دم آبی میبینه. دوونگ که می بینه می هو نیست میره دنبالش و فکر میکنه شاید پیش دونگ جو باشه و به بعانه ی سگش میره مطب دامپزشکی دونگ جو (حالا نمیدونه که دونگ جو میشناسش) و میبینه می هو اونجا نیست خوشحال میاد بیرون  و دونگ جو هم تعجب میکنه که دوونگ نگران می هوئه و با خودش میگه آخرش این آدم میمیره یا به می هو خیانت میکنه؟ 
می هو هم رفته دم در خونه ی بابابزرگ دوونگ و منتظر دوونگه ولی تا دوونگ  میرسه از اونطرف می هو میره و همدیگه رو نمیبینن ولی تا میخواد بره تو سگش هاپ هاپ میکنه و میره میبینه جلوی در روی زمین با گلبرگ نوشته شده دوونگ و با چسب قطره ای چسبیده و میفهمه می هو بوده و سریع میدوئه و میرسه بهش، می هو هم تا دوونگو میبینه خوشحال میشه و بغلش میکنه.  دوونگ به می هو میگه وقتی بچه بوده پدر و مادرش توی تصادف مردن و فقط اون زنده بوده و اونموقع بابابزرگش براش مثل مهره ی می هو بوده که زنده نگهش داشته. و با هم توی پارک یکم بازی میکنن و خوش میگذرونن. توی حرفای دوونگ می هو میفهمه رفته بوده خونه شون (همون مدرسه ی اکشن) و میگه برای چی رفتی؟ دلت برای من تنگ شده بود؟  دوونگ هم میخواد کم نیاره میگه نه دلم برات تنگ نشده بود.میره خونه و بابابزرگ و عمه ش هم میگن دلت برای دوست دخترت تنگ شده و دوونگ هم با تاکیید میگه نه اصلا.

 MGIG-0388.jpg MGIG-0389.jpg MGIG-0390.jpg MGIG-0391.jpg MGIG-0392.jpg MGIG-0393.jpg MGIG-0394.jpg MGIG-0395.jpg MGIG-0396.jpg MGIG-0397.jpg MGIG-0398.jpg MGIG-0399.jpg MGIG-0400.jpg MGIG-0401.jpg MGIG-0402.jpg MGIG-0403.jpg

دونگ جو به می هو میگه که الان که میخوای آدم بشی به دوونگ نیاز داری و بعد که آدم شدی دیگه نمیخوایش ولی می هو میگه نه من چون دوستش دارم کنارشم و دلیل من برای آدم شدن اینکه بتونم کنار دوونگ بمونم. دونگ جو هم میگه باید بعد 100 روز دوونگ رو ترک کنی وگرنه من دیگه کمکت نمیکنم و می هو ناراحت میشه و میره و دونگ جو با خودش میگه بخاطر این میخوام ترکش کنی چون نمیتونی مرگشو تحمل کنی. هه این با عمه ی دوونگ هماهنگ میکنه که دوونگو ببرن بیمارستان و معاینه ش کنن و از یه طرف دیگه برای خودش برنامه میریزه که می هو هم معاینه بشه. دوونگ به می هو زنگ میزنه و میگه فکر میکنی الان که مهره تو بدنمه حال من خوب شده باشه می هو هم میگه آره الان حالت کاملا خوبه. 
دوونگ میره بیمارستان و دوستاش هم می هو رو میارن. هه این، می هو میبره و توی یه اتاق زندانیش میکنه و میگه الان دکتر میاد معاینه ات میکنه تا ببینیم تو چی هستی... ولی می هو در رو میشکنه و میاد بیرون، به هه این میگه من بد نیستم و هه این میگه اگه ناپدید بشی دست از سرت برمیدارم. دکتر به بابابزرگ دوونگ میگه که مشکلی نداره و حالش خوبه. دوونگ میره خونه و میبینه می هو نیست، به گلهایی که به می هو داده بود نگه میکنه و میبینه اصلا پژمرده نشده. می هو به دوونگ زنگ میزنه و بهش میگه دلم برات تنگ شده زود بیا خونه ولی دوونگ میگه منکه دلم برات تنگ نشده. خیال می هو راحت میشه که اگه بره دل دوونگ براش تنگ نمیشه و به دوونگ میگه من باید از پیشت برم و ناپدید بشم..... دوونگ هم پشت تلفن یه حس تعجب همراه ناراحتی به چهره ش میشینه.
ولی الان دوونگ حتی با چند روز ندیدن می هو احساس دل تنگی میکرد
یعنی بعد رفتن می هو چه حسی میشه؟
پایان قسمت نهم

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

خلاصه و کپچرهای قسمت هشتم سریال My GF is a Gumiho

بعد اینکه دوونگ به می هو میگه فقط حرف منو قبول کن با هم شاد و خرم میرن بلیط سینما بخرن، دوونگ که میره بلیط بخره می هو مردمو نگاه میکنه میبینه یه زنه داره آرایش میکنه و ادای اونو در میاره مثلا میخواد مثل آدما که میرن سر قرار باشه، یه جا هم میبینه یه مرده و زنه دارن از یه لیوان آبمیوه میخورن و نی خودشو میزاره توی آبمیوه ی دوونگ وقتی دوونگ میبینه ناراحت میشه. خلاصه اینقدر میخواد ادای آدما رو دربیاره و با کاراش حرص دوونگو در میاره و آخرش که از سینما میان بیرون به دوونگ میگه قرار گذاشتن خیلی خوش میگذره و دوونگ با تعجب میگه چی؟ قرار؟ کی گفته ما سر قرار اومدیم ما فقط اومدیم گردش.


بعدش با هم میرن فروشگاه و دوونگ تبلیغ یه دوربین فیلمبرداری رو میبینه و میگه این چقدر باحاله و می هو بهش میگه دوستش داری و میخوایش؟ دوونگ هم میگه آره ولی خیلی گرونه. بعد توی همون فروشگاه دوونگ، می هو رو سر کار میذاره که چیزای زیادی توی دنیا هست که تو تاحالا ندیدی و میبرش و بهش وزنه رو نشون میده و میگه اگه بری روش سنت رو نشون میده، مثلا اتوی مو رو نشون میده و میگه با این گوشت کباب میکنن و اینا.... تا میرسه به جاروبرقی و میگه این همه چیزو میخوره و الکی دستشو میکنه توشو میگه آی دستم آی دستم می هو هم برمیداره جاروبرقی رو خرد خاک شیر میکنه و دوونگ مجبور میشه خسارت بده.بعدش می هو میره جلوی پنکه و دوباره آ...آ.. میکنهکه یهو دوونگ میبینش و یه حسی میشه و میگه چرا اخیرا بعضی مواقع قلبم تندتر میزنه.... می هو اینجوری خیلی مثل آدماس.... که به خودش میاد و میگه بیا بریم. هه اینم این وسط هی میخواد سر دربیاره که می هو کیه که یهو اومده و دوست دختر دوونگ شده. دوونگ هم هی با خودش میگه می هو یه گومیهوئه و اصلا آدم نیست تا شاید اون حس هایی که یهو بهش دست میده از بین بره که می هو میاد میگه بازم بریم سینما، دوونگ هم میگه من نمیام خودت برو... می هو میگه من سینما رو دوست ندارم، تو رو دوست دارم..... دوونگ هم به می هو میگه تو منو بخاطر اینکه بهت گوشت میدم دوست داری و اگه بهت گوشت ندم دیگه منو دوست نداری، نه؟ ولی می هو میگه اگه بهم گوشت ندی هم دوستت دارم و باعث میشه دوونگ اعصابش بیشتر بهم بخوره. دوونگ بخاطر اینکه دیگه اونطوری نشه یه جدول میکشه و از 100 تا 1 توش مینویسه و هر روز که میگذره یه خط روش میکشه تا حساب روزها دستش باشه.

MGIG-0329.jpg MGIG-0330.jpg MGIG-0331.jpg MGIG-0332.jpg MGIG-0333.jpg MGIG-0334.jpg MGIG-0335.jpg MGIG-0336.jpg MGIG-0337.jpg MGIG-0338.jpg MGIG-0339.jpg MGIG-0340.jpg MGIG-0341.jpg MGIG-0342.jpg MGIG-0343.jpg

می هو میره و قیمت اون دوربینی که دوونگ دوست داشت رو میپرسه و بخاطر اینکه اونو بخره میره سرکار و از صبح تا شب سخت کار میکنه طوری که دیگه وقت نمیکنه دوونگو ببینه و دوونگ هم نگرانشه و هی بهش زنگ میزنه که این وقت شب کجایی خوب نیست. می هو هم میگه من که آدم نیستم نگران من نباش. دوونگ هم ناراحته که همینطور داره روزها میگذره و فکر میکنه می هو میره پیش دونگ جو و هزار تا فکر میکنه (دیگه خبر نداره که دونگ جو آدم نیست) خلاصه این کار می هو خواب و  زندگی رو از دوونگ میگیره، تا اینکه یه روز می هو بهش میگه من برات چیزی که خیلی دوست داشتی رو خریدم، دوونگ هم میگه حتما خیلی کار کردی آخه اون خیلی گرون بود، می هو با ذوق میره و یهو با اون تابلوئه تبلیغاتی دوربین میاد، دوونگ مات و مبهوت میشه و اشک توی چشماش جمع میشه و با لبخند از می هو تشکر میکنه و چون تو ذوق می هو نخوره میگه خیلی دلم اینو میخواست. بعد توی حرفهای می هو میفهمه که اونجا که کار میکرده سرش کلاه گذاشتن و بهش کم حقوق دادن، با هم میرن و از آقاهه پول می هو رو میگیرن و می هو ناراحته که راحت گول خورده و مثل آدما نیست.


از شانس بد هه این داره برای خودش دوربین میخره که یهو یدونه هم از همونا برای دوونگ میخوره و بعد هم عمه ی دونگو میبینه و عمه که فکر میکرده هه این دوست دختر دوونگه میفهمه که هه این نیست و تازه هه این بهش میگه دوونگ به خاطر می هو زخمی شده و دکتر گفته جدیه و عمه هم فکر میکنه که می هو چقدر بده، می هو حرفهاشونو میشنوه و بعد که عمه ی دوونگ میره به هه این میگه من فقط متفاوتم و اگه تو درموردش بدونی مردی. می هو توی خونه س که یهو یه بسته میرسه از طرف هه این و میبینه که همون دوربین هستش که توی عکس و میفهمه دوونگ اون تبلیغو نمیخواسته و دلش دوربینو میخواسته و ناامید و ناراحت میشه.عمه ی دوونگ هم به بابابزرگش درمورد می هو میگه و بابابزرگه هم خیلی عصبانی میشه. دوست دوونگ بهش میگه برای می هو گل بخر ولی دوونگ شک داره که می هو از گل خوشش بیاد آاخه اون که آدم نیست. دوونگ میاد میبینه هدیه ای که می هو بهش داده بود توی آشغالیه و برمیدارش و با خودش میبره بالا و دوربینو روی میز میبینه و میفهمه چی شده. می هو که میاد خونه دوونگ بهش میگه درسته چیزی که من دوست داشتم اون تبلیغ نبود خود دوربین بود ولی از اون موقع که تو دادیش به من خیلی دوستش دارم و گلی که خریده رو میده به می هو  می هو هم خیلی خوشحال میشه. بعد میهو به دوونگ میگه میشه از این به بعد منو دوست داشته باشی؟  همینو که میگه یه گلبرگ از گلهای توی دست می هو میافته توی دست دوونگ و دوونگ هم مشتش رو جمع میکنه که یهو در باز میشه و بابابزرگ دوونگ میاد تو و میگه شما نباید باهم باشید و میخواد دوونگو ببره............


یعنی حالا دوونگ میره؟
می هو تنها میشه؟

پایان قسمت هشتم