۱۳۹۱ تیر ۴, یکشنبه

عکسهای تولد لی مین-هو (Lee Min-Ho)

یکی از دوستان عکس از تولد لی مین-هو که 22 June بود خواسته بود. عکسهایی از جشنی که سر پشت صحنه ی سریال جدیدش Faith گرفتن هست ولی کیفیت خوبی نداره.


  

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

Fake 2PM - Baby Khunnie Day

این قسمت هم به مناسبت تولد نیکون جون درست کردیم،
تولد نیکون رو تبریک میگیم و امیدواریم به آرزوهاش برسه
 امیدواریم خوشتون بیاد

۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

جالبه نه!؟

امروز داشتیم قسمت چهار سریال BIG رو نگاه میکردیم به یه چیز جالب برخوردیم که به داستانمون "وقتی سه دختر به 2PM بپیونده" ربط داره. یه جاش شخصیت سوزی بالای سر پسره که بیهوش شده نشسته بود و میخواست با بوسه ی شاهزاده ای بیدارش کنه. جالب نیست توی داستان ما هم وقتی دخترا بیهوش بودن جونهو میخواست با بوسه ی شاهزاده ای بیدارشون کنه..... هاهاهاهاهاهاهاهاها
بعد از دیدن این سکانس سریع گفتیم خوب شد قبل از این سریال گذاشتیمش وگرنه همه فکر میکردن ما از این سریال کپی کردیم. هه هه هه هه. آخه برای داستان "انتخاب من" کلی سکانس توی نظرمون داشتیم که توی این چند وقت که ننوشتیمش توی بعضی از سریالهای کره ای دیدیمشون :(

۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

معرفی داستان «انتخاب من»

امروز میخوایم یه معرفی مختصر از شخصیتهای داستان جدیدمون «انتخاب من» بنویسیم. داستان رو هنوز کامل نکردیم و فعلا  فقط 10 قسمتش رو نوشتیم ولی تصمیم گرفتیمم زودتر بذاریمش و از 20 تیر شروعش میکنیم و هر هفته دو قسمت، سه شنبه ها و جمعه ها میذاریم.

این پوستری هست که براش درست کردیم

نوشته های روی پوستر:
ما با هر انتخاب آینده ی خودمون رو درست میکنیم
نیکون: "ازت حمایت میکنم."
جونهو: "قول میدم... خوشحالش میکنم."
وویونگ: "توی قانون من عشق نیست."
جونسو: "ای کاش... هیچوقت اونو توی اون موقعیت نمیدیدم."
چانسونگ: "هیچوقت بدون عشق ازدواج نمیکنم."
مین: "نمیتونم هیچ آینده ای رو با اون ببینم."
سوزی: "باید فراموشش کنم."
سوهی: "هرگز دست بردار نیستم."
یوبین: "عشق برای من دردناکه."
یئون: "تو تنها امید منی."

اینم یه خلاصه ی کوچیک از داستان:
درمورد 10 شخصیت هست که توی یه دانشکده ی هنر با هم برخورد میکنن، این 10 نفر بعضی ها با هم دوستن، بعضی ها عاشق و بعضی ها هم اصلا همدیگه رو نمیشناسن. ولی هر کدوم توی زندگیهاشون مشکلاتی دارن که باید سر اون مشکلات یه راهی رو انتخاب کنن، توی حل مشکلات بعضی ها بهم کمک میکنن و بعضی ها هم خودشون باعث مشکل دیگری هستن. حالا هرکسی چه مشکلی داره و چه راهی رو انتخاب میکنه توی داستان معلوم میشه...

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

قسمت سی و هشتم - وقتی با هم هستیم (قسمت آخر)

 داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - نزدیک سحر 
منصوره: دیدی، بخاطر حضور من حتی نمیخواسته تو رو نگاه کنه.
وویونگ: خب بعضی از طرفدارا روی ستاره هاشون خیلی تعصب دارن ولی همه اینطوری نیستن.
اشک از چشمهای منصوره جاری میشه و میگه:
_ من که همیشه میخواستم شما رو توی اوج ببینم، حالا خودم دارم باعث سقوطتون میشم.
وویونگ اشکهای منصوره رو پاک میکنه،  یه لحظه نا خودآگاه دستهاش رو کنار صورت منصوره نگه میداره و لپش رو نوازش میکنه. منصوره با تعجب به وویونگ نگاه میکنه، وویونگ تا متوجه نگاه منصوره میشه سریع دستش رو عقب میبره و با مهربونی میگه:
_فکر نمیکنی داری زود قضاوت میکنی؟ من مطمئنم شما باعث بیشتر محبوب شدن ما میشید، فقط چند روز صبر کن.
منصوره: ولی اگه نشه، ما مجبور میشیم بریم، شاید دیگه نتونم ببینمت.
وویونگ دستش رو میذاره روی شونه ی منصوره و میگه:
_ طرفدارها دارن توانایهای شما رو میبینن، نگران این نباش، شما هیچ وقت نمیرید.... منصوره و وویونگ برای هم ساخته شدن.
چشمهای منصوره از تعجب چهارتا میشه، وویونگ میگه:
_ نظر یکی از طرفداراس، بقیه هم داره "کل اجرا فقط اون دوتا رو دیدم، نمیتونستم ازشون چشم بردارم". خیلیا هم تأییدش کردن.
منصوره لبخند میزنه و وویونگ میگه:
_ بجای اون یه نفر که نگاهم نکرده، بخاطر تو خیلیا نتونستن ازم چشم بردارن.
منصوره مشغول خوندن نظرا میشه و وویونگ هم همینطور با محبت بهش خیره میشه، بعد از کمی وویونگ گردنش رو میگیره و دروغکی میگه:
_ آخ، آخ... انگار گردنم گرفته.
منصوره با هول نگاهش میکنه و میگه:
_ چی شده؟ خیلی درد میکنه.
وویونگ: نه، فقط نمیتونم زیاد تکونش بدم.
منصوره: بذار برات ماساژش بدم درست بشه.
منصوره بلند میشه و شروع میکنه به ماساژ دادن گردن وویونگ، بعد از کمی وویونگ آروم دستهای منصوره رو میگیره و میبوسه. منصوره احساس میکنه قلبش ایستاده، وویونگ با لحن صمیمی و پر از محبت میگه:
_ مهرشون کردم تا دست کَس دیگه ای رو نگیرن.
وویونگ از جاش بلند میشه و رو به روی منصوره می ایسته، صورتش رو کمی به صورت منصوره نزدیک میکنه و با اشتیاق بهش نگاه میکنه، ابروهاشو میده بالا و میگه:
_ جاهای دیگه رو هم باید مهر کنم تا مال من باشن؟
لپای منصوره سرخ میشه و لبخندی از رضایت روی لباش میاد. وویونگ با لبخند میگه:
_ تو نمیخوای جایی رو مهر کنی؟
منصوره آروم میگه:
_ من؟... 
وویونگ با ناامیدی میگه:
_ منو نمیخوای؟   
منصوره سریع میگه:
_ میخوامـ...
منصوره با خجالت به ویونگ نگاه میکنه، وویونگ صورتش رو بیشتر نزدیک میکنه و میگه:
_ خجالت نکش، بگو کجا رو دوست داری مهر کنی؟...(میخنده) نکنه اونـ...
منصوره سرش رو میندازه پایین، وویونگ با هیجان میگه:
_ واقعا؟ ... حالا داری نگاهشم میکنی؟
منصوره سریع سرش رو میاره بالا و صورت به صورت وویونگ میشه، برای چند لحظه نمیتونن از چشمهای هم چشم بردارن، وویونگ آروم منصوره رو بغل میکنه و با لحن جذابی میگه:
_ هر موقع هر جا رو خواستی، میتونی مهرش کنی.
منصوره که سرش توی سینه ی وویونگه، وویونگ رو بغل میکنه و سینه ش رو میبوسه و میگه:
_ قلبت رو میخوام.
وویونگ احساس میکنه قلبش یخ شده، منصوره رو محکمتر بغل میکنه و منصوره هم با عشق محکمتر بغلش میکنه، قلب وویونگ گرما رو احساس میکنه. وویونگ در گوش منصوره با شیطنت میگه:
_ چرا؟ چون اگه قلبم مال تو باشه میتونی همه چیزمو داشته باشی؟
 منصوره با شیطنت به وویونگ نگاه میکنه و وویونگ لبخند دلربایی میزنه و ابروهاشو بالا و پایین میندازه و میگه:
_ یه کاری بلدم که درجا قلبتو مال من میکنه.
منصوره با نگاهی مشتاق و منتظر به چشمهای وویونگ نگاه میکنه، وویونگ آروم آروم لبهاشو میذاره روی لبهای منصوره و میبوسه.

هفتاد و سه روز بعد
داخلی - سالن - عصر
نمایی از سالن نشون داده میشه که پر از جمعیته و طرفدارا بخاطر مراسم امضاء گرفتن از گروه مکمل 2PM برای اولین تک آهنگشون "When 3 Girls Join 2PM" جمع شدن. گروه سرجاشون نشستن و طرفدارا نفر به نفر میان و امضاء میگیرن. وویونگ میخواد امضاء کنه که از طرفدارش میپرسه:
_ اسمت چیه؟ 
طرفدار: فرزانه.
وویونگ تا بهش نگاه میکنه محوش میشه و منصوره که متوجه شده یواشکی به پای وویونگ میزنه و میگه:
_ چیو داری نگاه میکنی امضاء کن دیگه، همه منتظرن. 
وویونگ سریع به خودش میاد و امضاء میکنه. فرزانه همراه خواهرش نیلوفر از بقیه ی اعضا امضاء میگیرن تا به جونهو میرسن، نیلوفر دستش رو روی میز میذاره و با شوق به جونهو نگاه میکنه، جونهو با لبخند دستش رو میذاره روی دست نیلوفر و عکسش رو امضاء میکنه. مرضیه که کنار جونهو نشسته با حسودی به دست جونهو و نیلوفر نگاه میکنه و آروم به جونهو میگه:
_ فکر کنم نمیتونم سر قولم بمونم، باید امشب رو کنسل کنیم.
جونهو نگاه معنا داری به مرضیه میکنه و مرضیه با مظلومیت میگه:
_ شوخی کردم.
جونسو درحال امضاء کردنه که غزال عکس رو به جونسو میده و میگه:
_ اسمم غزالِ.
جونسو پایین امضاءش مینویسه "خودت هم مثل اسمت زیبایی" عکس رو به غزال میده و با لبخند میگه:
_ خیلی خوشگلی.
آیدا به طرف منصوره میره و ازش امضاء میگیره، منصوره تا چهره ش رو میبینه سریع به وویونگ میگه:
_ یادته برای فیلمنامه ی "2PM و من" دنبال یه بازیگر زن میگشتید؟ فکر کنم آیدا خیلی مناسب باشه.
وویونگ آیدا رو برانداز میکنه و میگه:
_ آره فکر کنم با هم زوج خوبی بشیم.
منصوره لبخندی میزنه و با تأکید میگه:
_ آره زوج هنری خوبی میشید.

داخلی - ماشین - شب
همه دارن برمیگردن خونه که یهو به مبایل منصوره و مرضیه در یک زمان اس ام اس میرسه. منصوره بعد از خوندنش اشک توی چشمهاش حلقه میزنه و با ذوق به جونسو میگه:
_ مامان و بابام موفقیتمون رو تبریک گفتن.
جونسو لبخندی میزنه و نیکون میگه:
_ مطمئنم اونا برای این موفقیت حتی از خودتون هم بیشتر خوشحالن.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب  
همه توی اتاق نشستن و منتظر جونهو و مرضیه هستن تا برای صدمین روزشون جشن سورپرایز بگیرن. نیکون میگه:
_ اَه خوابم میاد پس چرا نیومدن؟
جونسو موبایل رو برمیداره و میگه:
_ الان بهشون زنگ میزنم ببینم کجائن؟
نیکون سریع موبایل رو از دست جونسو میگیره و با شیطنت میگه:
_ مزاحمشون نشو، حتما الان خودشون دوتایی جشن گرفتن.
نسترن رو به تکیون میگه:
_ خوش به حالشون، چرا صدمین روز ما تو میری ژاپن؟
 تکیون: به جاش ما هر روز جشن میگیریم.
نسترن و تکیون بهم لبخندی میزنن، یهو یه اس ام اس از طرف جوسوب برای نیکون میاد که نوشته: 
«همین الان برای جشن موفقیتتون با جینیونگ و یه سری از همکارا داریم میایم خونتون»
نیکون اس ام اس رو برای بقیه میخونه و چانسونگ سریع میگه:
_ من به جونهو خبر میدم که سریع خودشون رو برسونن، خیلی ضایع س که اون دوتا نیستن.
بعد از نیم ساعت جونهو و مرضیه هم خودشون رو میرسونن و با همکارا جشن میگیرن و بعد از یه ساعت مهمونا میرن. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - نیمه شب  
نسترن روی تخت با لباس خواب نشسته، تکیون وارد اتاق میشه تا نسترن رو میبینه و آب گلوش رو به سختی قورت میده، میره کنارش میشینه، دوباره براندازش میکنه، نسترن براش اشوه میاد و تکیون دیگه طاقت نمیاره و روی تخت میخوابونش و با جدیت میگه:
_ تو هنوز یه دختر مدرسه ایی. همینطوری برام سخت هست، سختترش نکن.
یهو نسترن لپای تکیون رو میکشه، گوشهاشو میکشه، با موهاش بازی میکنه و میگه:
_ خیلی بامزه ای.
همینطور که نسترن میخنده و با سر و صورت تکیون بازی میکنه ، تیکون سر جاش دراز میکشه و با خودش میگه: «منو باش... این منو با عروسکش اشتباه گرفته.» تکیون به نسترن نگاه میکنه و میگه:
_ من دوست دارم عروسکت باشم.
نسترن: چی؟
  تکیون میخنده و میگه:
_ هیچی.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونهو - نیمه شب  
جونهو و مرضیه کنار هم روی تخت دراز کشیدن، جونهو لبخندی میزنه و میگه:
_ حالا هی تو بهم بگو چرا عجله داری. اگه عجله نکرده بودم الان حتی حموم هم نرفته بودیم.
مرضیه: ولی اونقدر که فکر میکردم باحال نبودی.
جونهو بلوزش رو درمیاره و روی مرضیه نیمخیز میشه و میگه:
_ باید بیشتر تلاش کنم، شاید بنظرت باحالتر بشم.
مرضیه لپ جونهو رو میکشه و میگه:
_ از اون چیزی که فکر میکردم خیلی باحالتر بودی.
جونهو در حالی که لبخندی به لب داره نفس راحتی میکشه و توی جاش دراز میکشه.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق دخترا - نیمه شب  
منصوره به قصد توالت رفتن از اتاق بیرون میره، وویونگ یواشکی وارد اتاق میشه و زیر پتو قایم میشه. وقتی منصوره برمیگرده فکر میکنه مرضیه زیر پتوئه و همینطور که کنارش دراز میکشه میگه:
_ مگه قرار نبود امشبو با جونهو باشی؟
وویونگ یهو منصوره رو بغل میکنه، منصوره با دیدن وویونگ شکه میشه و وویونگ میگه:
_ پس امشب تنهاییم میتونیم تا صبح بازی کنیم.
منصوره با ذوق میگه:
_ چه بازیی؟
وویونگ با شیطنت ابروهاشو بالا و پایین میندازه و میگه:
_ عشق.
یهو قلب منصوره به تالاپ تولوپ می افته، وویونگ کش موهای منصوره رو باز میکنه و موهای منصوره رو نوازش میکنه، منصوره با خجالت بهش نگاه میکنه. وویونگ میخنده و میگه:
_ شوخی کردم، فقط اومدم که تنها نباشی. 

 داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونسو - نیمه شب  
  جونسو و نیکون با هم پَکر نشستن و شراب میخورن، جونسو با ناامیدی میگه:
_ تکیون با نسترنه، جونهو با مرضیه س، وویونگ با منصوره س، چرا ما هیچ کَسی رو نداریم؟!
نیکون با ناراحتی میگه:
_ انگار نه انگار که ما از اونا بزرگتریم.
جونسو: دیگه داریم پیرپسر میشیم. 
 یهو چانسونگ میاد توی اتاق میگه:
_ دارم از حسودی میترکم. (با هیجان) بیاین بریم مزاحمشون بشیم تا اینکه کمتر حسودیمون بشه.
نیکون و جونسو سریع دست چانسونگ رو میگیرن و میبرنش زیر پتو و چندتا مشت بهش میزنن و نیکون با محبت به چانسونگ نگاه میکنه و به شوخی میگه:
_ چرا به اونا حسودیت میشه؟ بیا پیش ما، با هم یه مثلث عشقی خوشگل میسازیم.
چانسونگ با تعجب بهشون نگاه میکنه و میگه:
_ چرا شما اینقدر عجیب شدید؟
چانسونگ پتو رو کنار میزنه و میخواد بلند بشه که جونسو و نیکون محکم بغلش میکنن و کنارش میخوابن، جونسو میگه:
_ فقط اینطوری میشه جلوی کارای عجیب غریب تو رو گرفت.


پایان
امیدواریم از خوندن داستان لذت برده باشید

۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

اجرای آهنگ Back 2 U از گروه 2PM

به درخواست یکی از دوستان لینک دانلود این اجرا رو گذاشتیم
این لینک اجراشون توی جشنواره ی شبکه ی MBC هستش که فقط قسمتی از آهنگ رو اجرا کردن

این لینک هم اجراشون توی کنسرت خودشون توی سنگاپور هستش که طرفدارا فیلمبرداری کردن ولی آهنگ رو کامل اجرا کردن
این ویدئو رو بخاطر اینکه کسی که آپلودش کرده بود گفته جای دیگه ای آپلودش نکنید، نتونستیم لینک دانلودش رو بذاریم

۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

قسمت سی و هفتم - مکمل 2PM

داخلی - اداره JYPE - اتاق جینیونگ - بعد از ظهر
جینیونگ لبخندی میزنه و میگه: 
_ نه، 2PM هنوز هم فقط شش تا عضو داره. 
جونسو: داداش جینیونگ چی داری میگی؟ من که از حرفهات هیچی نفهمیدم.
جینیونگ: اون سه تا مکمل 2PM هستن. یعنی شما بجز اینکه به عنوان 2PM فعالیت میکنید از این به بعد با مکملتون هم فعالیتهای جدا دارید. الان هم دارم آهنگی که قراره باهاشون بدید بیرون رو مینویسم.
تکیون: یعنی یه جورایی برای دخترا یه گروه جدا تشکیل دادی؟
جینیونگ: نه، اونا یه گروه جدا نیستن. فقط با شما فعالیت میکنن، چون مکمل شمائن. یعنی شما کارتون دو برابر شده.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
پسرا و دخترا دور هم نشستن، چانسونگ میگه:
_ شما میدونستید که فقط مکمل گروه مائید؟
دخترا با سر تأیید میکنن و جونهو میگه:
_ پس چرا به ما نگفته بودید؟
نسترن: آقای پارک خودش میخواست براتون توضیح بده. 
هر کسی میره پی کار خودش و جونهو از خستگی بدنش رو کش و قوسی میده یهو مرضیه رو که درحال کتاب خوندنه میبینه، لبخند شیطانی روی لبش میاد و به اتاقش میره. بعد از کمی تبلتش رو میاره و میده به مرضیه و میگه:
_ اینو ببین.
جونهو سریع به اتاقش میره. مرضیه میبینه یه ویدئوس، پخشش میکنه و میبینه همون ویدئوییه که جونهو توی مصاحبه ش میگفت میخواد با دوست دخترش بره حموم. مرضیه خنده ش میگیره و یواشکی میخنده و با خودش میگه: «حتما یه جا داره یواشکی نگاهم میکنه تا ببینه چه عکس العملی نشون میدم.» مرضیه تبلت رو روی میز میذاره و دوباره مشغول کتاب خوندن میشه.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونهو - شب
 جونهو که داره از لای در نگاه میکنه با خودش میگه: «این چه عکس العملیه؟!» میخواد بره که یهو میایسته و با خودش میگه: «خواسته ی منو نادیده میگیره؟!» جونهو سریع از اتاقش بیرون میره.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
جونهو کنار مرضیه میشینه و میگه:
_ دیدیش؟
مرضیه لبخند کمرنگی میزنه و با مظلومیت میگه:
_ اشکال نداره اگه با دوست دختر سابقت رفته باشی حموم. این برام مهمه که الان دوست پسر منی.
جونهو با تعجب میگه:
_ ولی من از اونموقع تا حالا دوست دختر نداشتم.
مرضیه با شیطنت میگه:
_ پس منظورت...
جونهو میخنده و میگه:
_ نظرت درمورد صدمین روزمون چیه؟
مرضیه سرش رو میندازه پایین و با سر تأیید میکنه.
جونهو دستش رو دور گردن مرضیه میندازه و میبرش نزدیکتر، آروم میگه:
_ فقط هفده روز گذشته. دوست دارم اون روز زود برسه.
مرضیه: میخوای کنترل فیلم کلیک رو قرض بگیریم، تا این هشتاد روز رو بزنی جلو.
جونهو لبخند شیرینی میزنه و میگه:
_ نه، نمیخوام حتی یه ثانیه از وقتهایی که میتونم باهات باشمو از دست بدم.    

روز بعد 
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - صبح
منصوره نشسته داره Sims بازی میکنه وویونگ میاد کنارش میشینه ومیگه:
_ داری توی خونه ای که ساختیم بازی میکنی؟
منصوره لبخندی میزنه و میگه: 
_ آره.
وویونگ: بده منم بازی کنم.
منصوره: پس بیا اول آدم بساز بعد بازیشون بده.
وویونگ توی بازی {یه دختر و یه پسر میسازه و اسم خودش و منصوره رو روشون میذاره.} منصوره میگه:
_ حالا باید بهشون یه نسبت بدی.
چانسونگ مشتاق میشه ببینه بازی چیه بالای سرشون می ایسته و بازی رو نگاه میکنه. وویونگ میگه:
_ چه نسبتی بدم؟
منصوره: میتونی همخونه ای، دوست دختر و دوست پسر، نامزد، همسر یا خواهر و برادرشون کنی.
چانسونگ میخنده و میگه:
_ خواهر و برادر رو انتخاب کن دیگه.
وویونگ با اخم میگه:
_ چرا خواهر و برادر؟
چانسونگ: مثل من که برای تو برادرم، حالا که منصوره همگروهمونه اونم میشه خواهرت.
وویونگ بدون توجه به حرف چانسونگ همخونه رو انتخاب میکنه. چانسونگ پوزخندی میزنه و میره. وویونگ بازی رو شروع میکنه  توی بازی {وویونگ رو میخواد روی تخت بخوابونه که چون منصوره روی تخت خوابیده وویونگ کنارش نمیخوابه} وویونگ با عصبانیت رو به منصوره میگه:
_ پس چرا نمیخوابه؟ دیوونه س؟
منصوره: اِ... یادم نبود یه تخت گذاشتیم. اینا فقط همخونه ان، صمیمیتشون اونقدر نیست که روی یه تخت بخوابن. باید یه تخت دیگه بذاری.
وویونگ: چه نکته های ظریفی گذاشتن توی بازی.
منصوره: خب توی واقعیت هم همینطوره اگه با کسی صمیمی نباشی که دلت نمیخواد کنارش بخوابی.
وویونگ یهو با محبت به منصوره نگاه میکنه و با خودش میگه: «درست میگفت من دوباره درموردش اشتباه فکر کردم» وویونگ با شوخی میزنه به دست منصوره و میگه:
_ پس اونموقع بخاطر اینکه باهام صمیمی بودی پیشم خوابیدی.
منصوره آروم و با جدیت میگه:
_ من بهت اعتماد داشتم.
منصوره و وویونگ با محبت به چشمهای هم خیره میشن، بعد از کمی وویونگ سریع از منصوره چشم برمیداره و مشغول بازی میشه و میگه:
_ پس اول باید صمیمیشون کنم.

روز بعد
داخلی - اداره JYPE - اتاق تمرین - صبح
جونسو و نسترن دارن رقص زوجی شون رو تمرین میکنن که جونسو باید دستهاشو از پشت آروم بیاره دور کمر نسترن، تا دستش رو نزدیک کمر نسترن میبره یهو نسترن دستهای جونسو رو میزنه کنار و میگه:
_ نکن، نکن.
تکیون یهو به طرفشون برمیگرده و جونسو هم با اخم به نسترن میگه:
_ مگه چیکار کردم؟ این جزو رقصمونه.
نسترن: نمیشه ما این تیکه رو نرقصیم.
مرضیه: من که گفتم تو نمیتونی رقصای دونفره رو انجام بدی.
تکیون: چرا نمیتونه؟
نسترن: آخه وقتی اینطوری کمرمو میگیره قلقلکم میاد. نمیشه رقصمون عوض بشه. بیاین با آهنگ "Back 2 U" برقصیم.
تکیون: اون رقص برای سن تو مناسب نیست (با غضب) اینقدر دوست داری اون آهنگو با جونسو برقصی؟
یهو جونسو با صدای بلند میخنده، نسترن به تکیون با محبت نگاه میکنه و میگه:
_ ولی من تیکه ی رقص تو رو بیشتر دوست دارم (لبخندی میزنه) میخوام شریک رقص تو باشم.
تیکون هم بهش لبخندی میزنه و بعد از کمی بحث، جونسو و نسترن رقصشون رو با منصوره و وویونگ عوض میکنن. در حین اینکه مرضیه و نیکون دارن رقص زوجیشون رو تمرین میکنن مرضیه میگه:
_ بد نیست که ما قبل از اینکه آلبوم بدیم بیرون با این اجرا معرفی میشیم؟
نیکون لبخندی میزنه و میگه:
_ نگران نباش جینیونگ فکر همه جاش رو کرده. 
مرضیه: ولی این رقص خیلی سخته. اگه بی عیب و نقص اجرا نکنیم چی؟
نیکون: اگه فقط یه رقص ساده باشه، مردم سختتر کنار ما قبولتون میکنن.  

داخلی - اداره JYPE - اتاق تمرین - ظهر
همه دارن برای ناهار از اتاق بیرون میرن که وویونگ دست منصوره رو میگیره و میگه:
_ بیا بیشتر تمرین کنیم.
منصوره لبخندی میزنه و با سر تأیید میکنه. مرضیه هم که کنار منصوره ایستاده میگه:
_ شما بمونید من براتون غذا میارم.
همه میرن و منصوره داره موهاشو میبنده و وویونگ درحالی که آب میخوره کنار منصوره می ایسته و میگه:
_ توی گروهمون طرفدار کی بودی؟
منصوره: من کلاً گروه 2PM رو دوست دارم.
وویونگ دست منصوره رو میگیره و در حالی که تمرین رقصشون رو شروع میکنن میگه:
_ بلآخره هر طرفداری یکی از اعضا رو بیشتر دوست داره دیگه، تو کدوم رو بیشتر دوست داری؟
منصوره کمی مکث میکنه و میگه:
_ خب حقیقتش من با تو 2PM رو شناختم.
وویونگ در حالی که میخنده میگه:
_ حتما بعدش از صدای جونسو بیشتر خوشت اومد، نه؟
منصوره: من از نوع صدای تو و جونهو بیشتر خوشم میاد.
وویونگ و منصوره درحالی که دارن میرقصن رو به روی هم ایستادن که وویونگ ابروهاشو میبره بالا و میگه:
_ پس من و جونهو رو بیشتر دوست داری؟
منصوره با محبت به وویونگ نگاه میکنه و با لبخندی تأیید میکنه.

ده روز بعد
داخلی - استدیوم - اتاق گریم - عصر
دخترا لباسهای اجراشون رو پوشیدن و با اضطراب کنار هم ایستادن، نسترن داره از جلوی اتاق پرو رد میشه یهو یکی با دست میکشش توی اتاق پرو.         

داخلی - استدیوم - اتاق گریم - اتاق پرو - عصر
تکیون، نسترن رو محکم بغل میکنه و میگه:
_ هیس، نمیشد جلوی اون همه آدم بغلت کنم. 
نسترن در حالی که سعی میکنه از بغل تکیون دربیاد میگه:
_ مگه مجبور بودی الان اینکارو بکنی؟
تکیون محکمتر بغلش میکنه و با صدای گرمی میگه:
_ اصلا نگران نباش، همه چیز عالی پیش میره. مطمئنم امشب یه اجرایی میکنیم که همه تحت تأثیر قرار میگیرن. خوبه گریمور موهاتو بالا بسته که برای اولین اجرا برات سخت نباشه.
نسترن دستهاش رو میذاره روی شونه های تکیون و با نگرانی به چشمهای تکیون نگاه میکنه و میگه:
_ خیلی میترسم.
تیکون با چشمهای جذابش توی چشمهای نسترن خیره میشه و با جدیت میگه:
_ پس شجاعتت کجا رفته؟ مطمئنم بعد از اجرا میگی که این بهترین پنج دقیقه ی زندگیت بود.
نسترن: نه، بهترین پنج دقیقه ی زندگیم اونموقع بود که نوزده تا بوسمو پس دادی.
تکیون: یعنی میگی اونموقع که بهت اعتراف کردم نبود؟
نسترن میخنده و میگه:
_ آخه اون بوسه فقط سه دقیقه بود.

خارجی - استدیوم - سن - شب
نوبت اجرای گروه هست، دخترا همراه پسرا به روی سن میان اول آهنگ "Only You"  رو اجرا میکنن و بعد رقص زوجیشون رو میکنن و بعدش آهنگ "Don't Stop Can't Stop" رو اجرا میکنن و بعد از اجرا دخترها رو معرفی میکنن.

داخلی - استدیوم - اتاق گریم - شب
دخترا و پسرا در حال پاک کردن گریمشون هستن که جونهو با محبت شونه های مرضیه رو میگیره و میگه:
_ امشب کنار نیکون خیلی میدرخشیدی. گفته بودم که تو و نیکون خیلی به هم میاین. خوشحالم که برای اولین اجرا با اون زوج شدی.
مرضیه لبخندی میزنه. جوسوب وارد اتاق میشه و با خوشحالی میگه:
_ عالی بودید. بهتر از این نمیشد. حالا باید منتظر واکنش مردم باشیم. حتما خیلی سورپرایز شدن.

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - نزدیک سحر
منصوره سر میز نشسته و توی تبلتش داره نظرات مردم رو میخونه، همینطور که میخونه اشک توی چشمهاش جمع میشه و اشکهاش سرازیر میشه. یهو وویونگ تبلت رو از دستش میکشه بیرون و میگه:
_ بذار ببینم کی همخونه ای منو ناراحت کرده؟
منصوره با تعجب وویونگ رو نگاه میکنه و سریع اشکهاش رو پاک میکنه. وویونگ تا نظرات منفی رو درمورد دخترا میبینه، با ناراحتی میگه:
_ اینا چیه داری میخونی؟
منصوره با بغض میگه:
_ میدونم که هر آدم معروفی یه سری موافق و یه سری مخالف داره اما فکر نمیکنی مخالفا بیشتر از موافقائن؟
وویونگ میشینه و چندتا از نظرات رو میخونه و میگه:
_ فقط نظرای منفی رو خوندی؟ اینا رو ببین چی نوشتن.
وویونگ چندتا از نظرات مثبت رو برای منصوره میخونه، همینطور که دارن نظرات رو با هم میخونن یهو به یه نظر میرسن که نوشته: 
"وای دلم میخواد اون دختره ی دلنچسب که هی خودشو میچسبوند به وویونگ رو بگیرم خفه کنم، دیگه حالم داشت بهم میخورد"
منصوره: دیدی، بخاطر حضور من حتی نمیخواسته تو رو نگاه کنه.

پایان قسمت سی و هفتم

۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

قسمت سی و ششم - همخونه یا همگروه؟!


داخلی - اداره JYPE - اتاق تمرین - بعد از ظهر
چانسونگ سرش رو بالا میاره و با جدیت به منصوره نگاه میکنه و میگه:
_ اینو ازت میپرسم ولی بهم نخندیا... تو، وویونگ رو دوست داری؟
منصوره جا میخوره و با هول سرش رو میندازه پایین و با خجالت میگه:
_ منظورت چیه؟
چانسونگ: اشتباه میکنم؟
منصوره: چی میگی؟
چانسونگ کمی فکر میکنه و میگه:
_ اصلا تا حالا درمورد وویونگ فکر کردی؟ 
منصوره با تعجب به چانسونگ نگاه میکنه و میگه:
_ چرا داری اینا رو بهم میگی؟
چانسونگ با محبت به منصوره نگاه میکنه و میگه:
_ چون دوستت.... تم. (مکث میکنه) فکر میکنم بهتره بهش فکر کنی. نذار دیر بشه.  

داخلی - ماشین - عصر
پسرا و جوسوب در حال برگشتن به خونه هستن. چانسونگ به جوسوب میگه:
_ دخترا کجا میمونن؟
جوسوب: توی خوابگاه میمونن تا براشون خونه جور کنیم.
جونهو: یعنی دخترا پیش ما زندگی نمیکنن؟
جوسوب: جینیونگ گفت بجز حرف مردم، بخاطر اینکه باهم زیاد آشنا نیستید براتون سخته که باهم زندگی کنید.
جونهو با عصبانیت گوشه ی لبش رو میگزه و پسرا با ناراحتی به هم نگاه میکنن. وویونگ میگه:
_ من یه ایده دارم.
همه با خوشحالی بهش نگاه میکنن. وویونگ میگه:
_ اگه بخوایم با دخترا باشیم، باید دوباره بدزدیمشون.
جوسوب: هی پسرا چرا دارید چرت و پرت میگید؟
نیکون: خب، ما بیست روز با دخترا زندگی کردیم باهاشون هیچ مشکلی نداشتیم، اگه با هم زندگی کنیم برای گروهمون بهتره.
جونهو که کنار نیکون نشسته آروم به پای نیکون میزنه و یواشکی با هم میخندن. جوسوب میگه:
_ شما که اتاق اضافه ندارید؟
جونسو: ما حاضریم اتاقامونو باهاشون تقسیم کنیم.
جوسوب: شما که اول راضی نبودید، خیلی عجیبه که الان به همه چیز راضیید.
جونهو لبخند گنده ای میزنه و میگه:
_ ما برای موفقیت گروه هر کاری میکنیم، حتی اگه بهمون سخت بگذره.

روز بعد
داخلی - اداره JYPE - اتاق جینیونگ - بعد از ظهر
جوسوب روبروی جینیونگ نشسته و میگه:
_ به این فکر کردی که اگه با هم زندگی کنن برای صمیمیت و کارهای گروهیشون بهتر میشه؟
جینیونگ: خوبه، ولی بخاطر همین یه چیز نمیشه ریسک کرد... اگه نتونن با هم کنار بیان و میونه شون بهم بخوره، دیگه نمیشه کاریش کرد.
جوسوب: پس بعد از یه مدت که باهم صمیمی تر شدن بیا همخونه شون کنیم.
جینیونگ: اینطوری هم نمیشه، چون برای مردم شک و شبهه بوجود میاد که چرا یهو با هم همخونه شدن. 
جوسوب: پس بهتر نیست از همین اول همخونه باشن. نگران نباش 2PM پسرای صبورین، با دخترا کنار میان. تازه مگه نگفتی دخترا طرفدار 2PM هستن، پس مطمئن باش از طرف دخترا هم مشکلی بوجود نمیاد.
جینیونگ کمی فکر میکنه و دستی به سرش میکشه و میگه:
_ موفق شدی نظرمو عوض کنی. باشه، برای همخونه شدنشون اقدام کن.

روز بعد
داخلی - اداره JYPE - اتاق تمرین - صبح
پسرا دارن تمرین میکنن که جوسوب با خوشحالی میاد و میگه:
_ بچه ها خبر خوش، دو روز دیگه دخترا همخونه تون میشن. اتاقشون رو براشون حاضر کنید.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
جونهو داره اتاقش رو خالی میکنه، تکیون جلوی در اتاق جونهو می ایسته و میگه:
_ داری چیکار میکنی؟ صبر کن، قراره من اتاقمو بدم به دخترا.
جونسو: با کی همچین قراری گذاشتی؟ من اتاقمو میدم بهشون.
وویونگ رو به جونسو میگه:
_ تو که کل روزو تو اتاقتی چرا این حرفو میزنی، اتاقت برای خودت.
جونسو با عصبانیت میگه:
_ اصلا کی اتاقشو داد به اونا.
چانسونگ: چرا اینطوری میکنید؟
نیکون: نیازی به اتاق شما نیست، اونا میرن اتاق خودشون.
پسرا با تعجب نیکون رو نگاه میکنن. نیکون با انگشت اشاره اتاق خودش رو نشون میده و میگه:
_ اتاق سابق من. منم میرم پیش وویونگ.
پسرا بهش میخندن، جونهو میگه:
_ راستی، اونا سختشون نیست سه تایی توی یه اتاق زندگی کنن؟ (با شیطنت) بهتر نیست مرضیه با من توی یه اتاق باشه؟
 تکیون پوزخندی میزنه و میگه:
_ اینطوری منصوره هم پشت سرش میاد اتاق تو، اونا رو نمیشه از هم جدا کرد ولی نسترن میتونه تو یه اتاق دیگه بمونه، اتاق من چطوره؟

دو روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر
پسرا با کیک و مخلفات جشن منتظرن. دخترا وارد خونه میشن و پسرا دست میزنن و هورا میکشن، جونسو میگه:
_ بلآخره رسما همگروهمون شدید، حالا بیاین برای موفقیتمون خوب تلاش کنیم. 
همه با هم میگن، میخندن و جشن میگیرن.  

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
نسترن و نیکون دارن ظرفهای شام رو میشورن، نیکون میگه:
_ حالا که همگروه شدیم نمیخوام این ابهام بینمون باشه، اونموقع بهت دروغ گفتم که دوستت دارم، فقط میخواستم امتحانت کنم تا بفهمم چقدر تکیون رو دوست داری. 
نسترن با تعجب نیکون رو نگاه میکنه و لبخندی میزنه و به شوخی میگه:
_ واقعا؟ منو باش میخواستم طلبهامو از تکیون بگیرم و بیام با تو قرار بذارم.
نیکون میخنده و تکیون که تازه وارد آشپزخونه شده بوده و حرفاشون رو شنیده رو به نسترن با طعنه میگه:
_ پس برای همین اون روز همه رو یه جا ازم خواستی؟
نسترن رو به تکیون میگه:
_ راستی، آخریش هم زود بهم پس بده.
نیکون: شما درمورد چی حرف میزنید؟
تکیون بدون توجه از آشپزخونه بیرون میره. نسترن هم سریع دنبالش میره و میگه:
_ همین الان آخریش رو بهم بده.
نیکون به ظرفها نگاه میکنه و با ناراحتی میگه:
_ یعنی باید همه رو تنهایی بشورم؟!
همین لحظه منصوره وارد آشپزخونه میشه، نیکون سریع میگه:
_ کاری داری؟
منصوره: نه.
نیکون: پس لطفا بیا ظرفا رو با هم بشوریم.
منصوره لبخندی میزنه و میره با نیکون شروع میکنه ظرفها رو میشوره. منصوره میگه:
_ ممنون که اتاقت رو دادی به ما.
نیکون: منم از این به بعد پیش وویونگم، بهم بد نمیگذره. راستی یه نقاشی روی دیوار اتاق وویونگه، امضای تو زیرشه. واقعا تو کشیدیش؟
منصوره لبخندی میزنه و میگه:
_ خودم گذاشته بودمش تا برای اینکه اتاقش رو بهمون داده بود، ازش تشکر کرده باشم.
نیکون میخنده و به شوخی میگه:
_ میدونی؟ اینا هیچکدوم راضی نمیشدن اتاقشون رو بدن به شما ولی من اتاقم رو برای شما خالی کردم. پس برای من باید یدونه بزرگترش رو بکشی، نه؟
نیکون چشمکی میزنه و با هم میخندن.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - شب
تکیون وارد اتاقش میشه و نسترن هم دنبالش وارد میشه. تکیون سر کامپیوترش میشینه و خودشو مشغول میکنه، نسترن هم بالای سرش ایستاده هی جمله ی «زودباش پسش بده» رو تکرار میکنه. تکیون که کلافه شده یهو از جاش بلند میشه و نسترن رو به دیوار میچسبونه، نسترن ساکت میشه.
تکیون صورتش رو به صورت نسترن نزدیک میکنه، با اخم و خیلی جدی میگه:
_ باشه.
تکیون از لبهای نسترن یه بوسه ی طولانی میگیره و هر چی بوسه طولانی تر میشه هی عطشش بیشتر میشه، بلآخره بعد از کلی وقتی از نسترن جدا میشه با نگاهی گرم به چشمهای نسترن نگاه میکنه، نسترن که از بوسه ی تکیون شکه و همینطور محو نگاه گرم تکیون شده به خودش میاد و طلبکارانه میگه:
_ من کی اینطوری بوست کرده بودم که اینطوری پسش دادی؟
تکیون لبخندی میزنه و با محبت میگه:
_ این بدهی نبود... بدهیا خیلی وقته تموم شده.
یهو قلب نسترن فرو میریزه و میگه:
_ پس این چی بود؟
تکیون با اشتیاق به نسترن نگاه میکنه و دستش رو دور کمر نسترن حلقه میکنه و میگه:
_ یعنی اینقدر نامفهوم بود؟
نسترن چشمهاش رو جمع میکنه و با نگاه تیزی به چشمهای تکیون خیره میشه، دستهاشو دور گردن تکیون حلقه میکنه و میگه:
_ میدونستم یه روز عاشقم میشی.
هر دو به هم لبخند میزنن و همدیگه رو در آغوش میگیرن. تکیون میگه:
_ خیلی دلم برات تنگ شده بود، دلم میخواست مثل قبلا تو هم توی اتاق من باشی ولی نشد، خودت که میدونی از این به بعد قراره معروف بشی نمیتونیم اعلام کنیم که با هم قرار میذاریم.
نسترن: مخصوصا جلوی جینیونگ باید خیلی مواظب باشیم.
هردو با صدای بلند میخندن و نسترن میگه:
_ میتونم فقط امشبو اینجا بمونم؟
تکیون با سر تأیید میکنه و نسترن رو محکمتر بغل میکنه.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - نیمه شب
چانسونگ در حالی که یه بسته شیر موز دستشه از آشپزخونه بیرون میاد و یهو منصوره رو میبینه که نشسته داره تلویزیون نگاه میکنه همینطور که داره میره توی اتاقش به منصوره نگاه میکنه، لبخندی روی لبهاش نقش میبنده و وارد اتاقش میشه. جونهو از اتاقش بیرون میاد تا منصوره رو میبینه، میره پیشش و میگه:
_ مرضیه توی اتاقتونه؟
منصوره: آره، خوابه.
جونهو: تنهاس؟
منصوره لبخندی میزنه و میگه:
_ آره.
جونهو سریع به اتاق دخترا میره و منصوره همینطور که لبخند روی لبهاشه به رفتن جونهو نگاه میکنه. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق دخترا - نیمه شب
جونهو آروم وارد اتاق میشه و بالا سر مرضیه می ایسته و با خودش میگه: «انگار خیلی خسته شده» کنار تخت میشینه و با محبت بهش نگاه میکنه و سر مرضیه رو نوازش میکنه.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - نیمه شب
چانسونگ روی تختش دراز کشیده و به منصوره فکر میکنه، با خودش میگه: «منصوره فقط یه دوسته، اون احساسات فقط بخاطر این بود که هی سعی میکردم بهش نزدیک بشم، هیچکدومش واقعی نبود. فقط بخاطر این بود که هی فکر میکردم مال منه.» چانسونگ یه لحظه یاد موقعی که توی هتل میخواست گردن منصوره رو ببوسه می افته و سریع سرش رو تکون میده میگه:
_ چقدر خنگم که داشتم اونموقع به حرف دلم گوش میکردم خوبه جونسو و وویونگ اومدن و مانع کارم شدن... حالا که میدونم وویونگو دوست داره باید همون یه ذره احساسی که بهش دارم رو فراموش کنم. 
چند ضربه به در زده میشه و وویونگ وارد اتاق میشه. چانسونگ میگه:
_ چیه؟
وویونگ: نیکون خوابیده خودتم که میدونی اگه بخوام یه تکون بخورم زودی میگه چرا سر و صدا میکنی. 
چانسونگ یهو یاد منصوره که توی نشیمن نشسته بود می افته، لبخند شیطانی میزنه و میگه:
_ منم خوابم میاد برو توی نشیمن هر کاری دوست داری بکن.
وویونگ با ناراحتی میگه:
_ نامرد.
وویونگ از اتاق بیرون میره و چانسونگ با لبخند میگه: 
_ مطمئنم بعدا ازم تشکر میکنی.  

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - نیمه شب
 وویونگ از اتاق چانسونگ بیرون میاد با ناامیدی اطراف رو نگاه میکنه و چشمش به منصوره میافته سریع میره کنار منصوره میشینه و میگه:
_ چرا بدون صدا تلویزیون نگاه میکنی؟
منصوره آروم میگه:
_ فقط میخوام چشمهام خسته بشه تا راحت بخوابم.
وویونگ: اینطوری حوصله ت سر میره حداقل بیا با هم فوتبال بازی کنیم.
منصوره: آخه من قوانین فوتبالو خوب نمیدونم... راستی گفتی بازی یه چیزی یادم اومد، مگه تو طراحی خونه رو دوست نداری؟
وویونگ: چطور مگه؟
منصوره: من توی لپتاپم باز The Sims 3 رو دارم، بیا توی اون با هم خونه بسازیم.
وویونگ: برو لپتاپت رو بیار.
یهو منصوره آهی میکشه و میگه:
_ نمیشه... حواسم نبود جونهو توی اتاقمونه. نمیخوام مزاحمشون بشم.
وویونگ: پس بیا همون فوتبال بازی کنیم، خودم قوانینش رو بهت یاد میدم.
همین لحظه جونهو از اتاق دخترا بیرون میاد و منصوره با خوشحالی به وویونگ میگه:
_ وایستا الان میارمش.
منصوره لپتاپش رو میاره و روی زمین با وویونگ دمر دراز میکشن و بازی میکنن: {با هم یه خونه میسازن و وسایل توش رو میچینن}    

روز بعد
داخلی - اداره JYPE - اتاق جینیونگ - بعد از ظهر
 پسرا با هم وارد اتاق میشن و جونسو میگه:
_ داداش جینیونگ، چرا آهنگ جدیدمون اینطور تقسیم شده؟ هیچ قسمتیش برای دخترا نیست، مگه دخترا با این آهنگ معرفی نمیشن؟
جینیونگ با جدیت میگه:
_ این آهنگ برای 2PM هستش، چرا باید دخترا آهنگ 2PM رو بخونن؟
نیکون: منظورت چیه؟ مگه اونا عضو گروهمون نیستن؟
جینیونگ لبخندی میزنه و میگه: 
_ نه، 2PM هنوز هم فقط شش تا عضو داره. 

   پایان قسمت سی و ششم

۱۳۹۱ خرداد ۱۸, پنجشنبه

قسمت سی و پنجم - Without U

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - نیمه شب 
مرضیه میخواد سریع بره توی یکی از اتاقا که جوسوب وارد میشه با تعجب به مرضیه نگاه میکنه و سریع میگه:
_ تو کی هستی؟
وویونگ با صدای جوسوب از خواب میپره و تا مرضیه رو وسط اتاق میبینه آروم به پیشونیش میزنه و سریع به طرف جوسوب میره و به مرضیه میگه:
_ تو برو توی اتاق.
مرضیه داره میره که جوسوب میگه:
_ وایستا ببینم اینجا چه خبره؟ این اینجا چیکار میکنه؟
وویونگ: بذار اون بره من برات توضیح میدم.
وویونگ رو به مرضیه اشاره میکنه که بره و مرضیه به اتاق وویونگ میره، وویونگ هم با جوسوب به اتاق نیکون میرن.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - نیمه شب 
نیکون رو از خواب بیدار میکنن، نیکون تا جوسوب رو میبینه با تعجب میگه:
_ این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟
جوسوب: این مهم نیست که من اینجا چیکار میکنم، بگو ببینم این دختره اینجا چیکار میکنه؟
نیکون به وویونگ نگاه میکنه، وویونگ با ناراحتی میگه:
_ مرضیه رو دید.
نیکون آهی میکشه و میگه:
_ خب حقیقتش... ما نمیخواستیم که با دخترا همگروهی بشیم، پس اونا رو اینجا قایم کردیم که جینیونگ بیخیالشون بشه.
جوسوب با ناامیدی میشینه و با تعجب میگه:
_ چی؟ شما پسرا چیکار کردید؟ یعنی این بیست روز رو پیش شما بودن؟ (با عصبانیت) همه رو جمع کن توی نشیمن باید باهاتون حرف بزنم.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - نیمه شب 
همه ی پسرا جمع شدن، جوسوب میگه:
_ اصلا فکر نمیکردم شما اینکار رو بکنید. ما اینهمه وقته داریم دور کره دنبال اینا میگردیم اونوقت اینا کنار گوشمونن.
پسرا با ناراحتی سرشون رو پایین میندازن، جوسوب میگه:
_ اگه ناراضی بودید باید به جینیونگ میگفتید. 
نیکون: راستش ما اول مخالف بودیم ولی الان موافقیم.
جونسو اخمهاش میره توی هم و میگه:
_ چی داری میگی؟ کی موافقه؟
نیکون: چهار نفرمون راضین فقط دو نفر راضی نیستن.
جوسوب: اینکه خوبه، اگه رای هم بگیریم رای با اکثریته.
جونسو: نیکون دروغ میگه. کی راضیه؟
وویونگ: من راضیم.
جونهو: منم همینطور.
نیکون: منم که موافقم.
تکیون به اون سه تا نگاهی میکنه و رو به جونسو میگه:
_ خودت که میدونی منم راضیم.
وویونگ  با خودش میگه: «پس تکیون بود! بیشتر فکر میکردم چانسونگ باشه.» جوسوب میخنده و میگه:
_ یعنی فقط چانسونگ و جونسو ناراضین.
چانسونگ سریع میگه: 
_ نه، منم بدم نمیاد دخترا همگروهمون بشن.
جونسو با مظلومیت میگه:
_ شما همتون توطئه کردید، میخواید همه چیز رو بندازید گردن من؟
جوسوب: ای بابا، بس کنید. برید بخوابید، خودم یه فکری میکنم.
پسرا دارن میرن به اتاقاشون که نیکون رو به جوسوب میگه:
_ راستی، چرا این موقع شب اومدی اینجا؟ نمیری خونه؟
جوسوب آهی میکشه و میگه:
_ پاک یادم رفته بود، با زنم دعوام شده، امشبو اینجا میمونم، اینطور که معلومه فردا کل روز رو باید منت کشی کنم.
پسرا به اتاقاشون میرن و جوسوب کنار وویونگ دراز میکشه و میگه:
_ حالا توی این بیست روز چیکارا کردید؟
وویونگ: کار خاصی نکردیم. فقط سختی کشیدیم.
جوسوب: هی گفتم شما مشکوکیدا.... راستی چانسونگ با یکی از این سه تا دختر رابطه ی خاصی داره، نه؟
وویونگ شکه میشه و میگه: 
_ چانسونگ؟ چرا؟!
جوسوب: یه بار داشت عکس یه دختری رو نگاه میکرد ولی از من قایم کرد، مطمئنم یکی از این سه تا بوده.
وویونگ یاد وقتی که منصوره و چانسونگ توی اتاق هتل تنها بودن و جونهو میگفت "چانسونگ میخواد با منصوره تنها باشه" میافته و احساس میکنه قلبش داره مچاله میشه آهی میکشه و میگه: 
_ به من چیزی نگفته.  

روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - صبح
 پسرا رفتن سر کار و جوسوب با دخترا تنها نشستن و در حال صحبت کردن هستن. دخترا با نگرانی به هم نگاه میکنن و نسترن میگه:
_ ولی ما اینکارو نمیکنیم چون اعضای 2PM ناراضین.
جوسوب: نمیخواد نگران باشید، اونا موافقن، فقط کافیه کاری که گفتم رو بکنید.
دخترا با تعجب به هم نگاه میکنن و با هم میگن:
_ موافقن؟
جوسوب با سر تأیید میکنه و بعد از کمی دخترا تمام وسایلهاشون رو جمع میکنن و با جوسوب از خونه بیرون میرن.

داخلی - اداره JYPE - اتاق مهمان - صبح
دخترا با جوسوب توی اتاق نشستن. جینیونگ وارد اتاق میشه و با تعجب به دخترا نگاه میکنه و میگه:
_ بلآخره اومدید!!!؟ اینهمه وقت کجا بودید؟
دخترا سلام میکنن و مرضیه با شرمندگی میگه:
_ واقعا شرمنده ایم که اینهمه مدت بیخبرتون گذاشتیم. حقیقتش ما وقتی رسیدیم کره میخواستیم بیایم ولی اعتماد بنفسمون رو از دست دادیم، همش به این فکر میکردیم که چی میشه اگه ما با کمبودامون باعث سقوط 2PM بشیم؟ توی این مدت یه بار هم که داشتم تمرین میکردم پام بدجور آسیب دید و همون یه ذره اعتماد بنفسی هم که برام مونده بود از بین رفت... 
جینیونگ با تندی میگه:
_ تمام رقاصا پاشون آسیب میبینه، من به تواناییاتون اعتماد دارم، بخاطر همین کل این مدتو دنبالتون میگشتم.
نسترن: از اعتمادتون ممنونیم... وقتی آقای لی جوسوب از تلاش شما برای پیدا کردن ما گفت واقعا بخاطر اینکه به اعتمادتون پشت کردیم شرمنده شدیم.
یهو جینیونگ رو به جوسوب میگه:
_ من اینهمه دارم دنبالشون میگردم. تو چطوری پیداشون کردی؟
   جوسوب لبخندی میزنه و میگه:
_ خیلی اتفاقی توی خیابون دیدمشون.
جینیونگ با انرژی رو به دخترا میگه:
_ آماده اید که آموزشها رو از امروز شروع کنیم؟... همینطوریش هم کلی عقب افتادیم.
دخترا با صدایی پر از انرژی میگن:
_ البته.

سه روز بعد

هنگ کنگ
داخلی - اتاق هتل - شب
چانسونگ و وویونگ هر کدوم روی تختشون دراز کشیدن که وویونگ میگه:
_ از منصوره خبر نداری؟ 
چانسونگ: نه، چطور مگه؟
وویونگ: چطور دوستی هستی که از دوستت خبر نداری؟ 
چانسونگ: خب ما اونقدر هم با هم دوست نیستیم.
وویونگ: بنظر مییومد خیلی با هم دوستید.
چانسونگ با حسرت به وویونگ نگاه میکنه و میگه:
_ امیدوارم هنوز دوستم باشه.
چانسونگ همینطور با چهره ی غمگین به یه گوشه خیره میشه و با خودش میگه: «حتی وقت نشداشتباهم رو براش توضیح بدم» به وویونگ نگاه میکنه و با خودش میگه: «وویونگ، تو واقعا چه حسی به منصوره داری؟» وویونگ همینطور که با کنجکاوی به چانسونگ نگاه میکنه میگه:
_ جوسوب میگفت نذاشتی عکس دوست دخترت رو ببینه، مگه دوست دختر جدید داری به ما نگفتی؟
چانسونگ یاد وقتی که عکس منصوره رو از جوسوب قایم کرده بوده میافته، میخنده و میگه:
_ نه بابا، همون موقع بهش گفتم داشتم عکس لختی نگاه میکردم.
وویونگ با صدای بلند میخنده و میگه:
_ گفتی عکس لختی یه دونه جدیدش رو امروز گرفتم خیلی سکسیه، میخوای ببینی؟
چشمهای چانسونگ برقی میزنه و میگه:
_ واقعا؟
وویونگ همینطور که زیر زیرکی میخنده جلو میره و عکسی از خودش که امروز توی ورزشگاه بدون بلوز انداخته رو توی موبایلش به چانسونگ نشون میده، چانسونگ محکم به سینه ی وویونگ میزنه و میگه:
_ میدونی که چقدر دخترا رو دوست دارم، چرا عکست رو بهم نشون میدی؟ اگه مرضیه اینجا بود واقعا بهت شک میکرد.
وویونگ میره توی جاش دراز میکشه و با خودش میگه: «انگار واقعا بینشون چیزی نیست».

چهار روز بعد
کره ی جنوبی

داخلی - اداره JYPE - استدیو ضبط - ظهر
 جونهو با ناراحتی به جوسوب میگه:
_ پس چرا جینیونگ دخترا رو نمیاره بهمون معرفی کنه؟
جوسوب پوزخندی میزنه و میگه:
_ نکه شما به معرفی نیاز دارید. 
جونهو: بلآخره، چرا خبری ازشون نیست؟
جوسوب: اونا خیلی سرشون شلوغه فعلا نمیتونید ببینیدشون.
جوسوب از اتاق بیرون میره. پسرا دور هم نشستن و دارن استراحت میکنن، نیکون یه آهنگ رو از توی موبایلش پخش میکنه و میگه:
_ اینو گوش کنید.
یکی از آهنگهای جدیده که جونسو ساخته و دخترا خوندنش. همه با تعجب به نیکون نگاه میکنن، جونسو میگه:
_ اینو کِی خوندن؟
نیکون: وقتی هنوز از خونه مون نرفته بودن، فکر نمیکنید اگه یه قسمتهایی از این آهنگو یه دختر بخونه قشنگتر بشه؟ 
پسرا با لذت دارن آهنگ رو گوش میدن که وویونگ میگه:
_ دلم براشون تنگ شده.
چانسونگ با ناراحتی و ناامیدی به وویونگ نگاه میکنه و یاد اونشب که وویونگ با منصوره توی آشپزخونه بود میافته. یهو چانسونگ با شیطنت میگه:
_ نظرتون چیه که بریم پیداشون کنیم؟

داخلی - اداره JYPE - راهرو - ظهر
 پسرا بعد از کلی گشتن، بلآخره اتاقی که دخترا توش دارن تمرین میکنن رو پیدا میکنن. یواشکی دارن از پشت شیشه نگاهشون میکنن یهو جینیونگ گوش تکیون رو میگیره و میگه:
_ اینقدر کم طاقتید؟ 
پسرا هول میشن و دستی به سرشون میکشن. تکیون میخنده میگه:
_ اینا کین؟ خیلی قشنگ میرقصن.
جینیونگ در اتاق رو باز میکنه و میگه:
_ برای من نقش بازی نکنید. برید توی اتاق، باید به هم معرفی بشید.

داخلی - اداره JYPE - اتاق تمرین - ظهر
تا پسرا وارد اتاق میشن، دخترا با خوشحالی و ذوق به پسرا نگاه میکنن. جینیونگ به هم معرفیشون میکنه و رو به دخترا میگه:
_ شما هم خسته شدید، استراحت کنید و یکم با هم آشنا بشید. میدونم الان خیلی ذوق دارید که برای اولین بار از نزدیک ستاره هاتون رو دیدید. 
منصوره با دلتنگی به وویونگ نگاه میکنه، چانسونگ متوجه نگاه منصوره به وویونگ میشه و با ناراحتی سعی میکنه نگاهش نکنه. تا جینیونگ میره، همه شون به سمت هم میدوئن و همدیگه رو بغل میکنن. چانسونگ تا به منصوره میرسه برای بغل کردنش تأمل میکنه ولی منصوره سریع بغلش میکنه، جونهو هم اول از همه مرضیه رو بغل کرده و میگه:
_ نمیذارم کَس دیگه ای بغلش کنه.
جونسو میاد و مرضیه و جونهو رو از هم جدا میکنه و مرضیه رو بغل میکنه میگه:
_ دل ما هم برات تنگ شده بود.
بلآخره بعد از کلی احوالپرسی کردن، دور هم میشینن و ناهار میخورن، درهمین حین با هم میگن و میخندن. منصوره رو به جونسو میگه:
_ چطور شد که همه تون راضی شدید؟
تکیون: نه که خیلی بانمکید، ما هم گروهمون یه گوله نمک، گفتیم سه قاشق نمکشو بیشتر کنیم.
نسترن: فکر نمیکنی زیادی شور بشه؟
نسترن برای تکیون ادا درمیاره و رو بهش چشمهاشو میبنده و لپهاشو باد میکنه، تکیون سریع یه بوس کوچولو از لبهای نسترن میقاپه و نسترن چشمهاشو باز میکنه و میگه:
_ آخریش هم پس دادی، واقعا تموم شد؟
تکیون قاشق توی دستش رو نشون میده و میگه:
_ من که کاری نکردم، فقط قاشق رو زدم به لبت.
نسترن: واقعا؟... فکر کردم تموم شد،اَه...
نسترن با اخم به تکیون نگاه میکنه.

داخلی - اداره JYPE - اتاق تمرین - بعد از ظهر
چانسونگ دست منصوره رو گرفته و به اتاقی که کسی توش نیست و چراغهاش خاموشه میکشونه. منصوره میگه:
_ برای چی اومدیم اینجا؟
چانسونگ سریع دستش رو جلوی دهن منصوره میگیره و آروم میگه:
_ هــــیس.
چانسونگ اطراف رو نگاه میکنه تا کسی اطرافشون نباشه و در اتاق رو میبنده و رو به روی منصوره می ایسته، لبخندی میزنه و با تردید میگه:
_ من... من احساس میکنم..... تو...
منصوره با کنجکاوی به چانسونگ خیره شده، چانسونگ که هول شده سرش رو پایین میندازه و میگه:
_ راستش میترسم تو این احساسو نداشته باشی.
چانسونگ سرش رو بالا میاره و با جدیت به منصوره نگاه میکنه.
   
پایان قسمت سی و پنجم