۱۳۹۵ مهر ۱۶, جمعه

Out Of Control - خارج از کنترل ✿02✿

داخلی - کلاس درس 2 - صبح
تا در کلاس باز میشه جونهو سریع به طرف در نگاه میکنه، جونگیون وارد کلاس میشه. جونهو با ناامیدی سرش رو روی میز میذاره و توی فکرش میگه: "آه... حتما نتونسته معلم رو راضی کنه" کمی فکر میکنه و یهو سرش رو از روی میز بلند میکنه و زیرلب میگه:
_ پس چرا برنارد نیومد؟!!
همین لحظه معلم وارد کلاس میشه. جونهو به موبایل مینجون پیام میفرسته: "کجایی؟ پس چی شد؟ موفق شدی؟" بعد از چند دقیقه که جوابی از مینجون بهش نمیرسه با خودش میگه: "پس این پسر داره چیکار میکنه؟" و هی با نگرانی منتظره و موبایلش رو چک میکنه. 

داخلی - مدرسه - راهرو - صبح
توی راهروی خلوتی تکیون روی زمین نشسته و همینطور که سرش رو به دیوار تکیه داده، خوابیده. صدای زنگ موبایلی خلوتش رو بهم میریزه. با عصبانیت میگه:
_ ایــــش، موبایل کدوم پدر{...}ـیه.
وقتی میبینه موبایل هنوز داره زنگ میخوره به اطرافش نگاه میکنه و موبایل رو کنار در انبار روی زمین میبینه، برمیدارش همین لحظه صدای مینجون از توی انبار میاد که میگه:
_ کسی اونجاس؟! من این تو گیر افتادم.
تکیون با تعجب به در انبار نگاه میکنه، تی رو از توی دسته ی در بیرون میاره و در رو باز میکنه. مینجون سریع از انبار بیرون میاد. تکیون موبایل رو بهش میده و میخواد بره که مینجون با دست به شونه ش میزنه و میگه:
_ مرسی رفیق.
تکیون میره و مینجون سریع جواب موبایلش رو میده، جونهو از پشت موبایل میگه:
_ کجایی؟ چرا جواب نمیدی؟ پس چرا نیومدی سر کلاس؟
مینجون: چقدر سوال میپرسی! باید ببینمت و بهت بگم.

خارجی - مدرسه - حیاط پشتی - صبح
مینجون پاش رو به دیوار تکیه داده. جونهو که رو به روش ایستاده، با تعجب میگه:
_ چی؟!!! یعنی وویونگ لومون داده؟!
مینجون: مطمئن نیستم، باید دخترَ رو پیدا کنیم.
جونهو با دست ضربه ی آرومی به پیشونی مینجون میزنه و میگه:
_ احمق، تو که میگی دخترَ رو ندیدی. حداقل یه نشونی چیزی...
یهو میره جلو و لباسهای مینجون رو بو میکنه. کمی فکر میکنه و میگه:
_ اگه اونقدر که میگی بهت نزدیک شده بوده باید بوی عطرش، قدش، رنگ و مدل موهاش بلاخره یه چیزی رو فهمیده باشی.
مینجون سخت فکر میکنه و میگه:
_ قدش....165 بیشتر بود. (چشمهاشو میبنده) مطمئنم یه خال هم روی دماغش داشت. 
جونهو: مسخرم کردی، بلاخره دیدیش یا ندیدیش؟
مینجون: وقتی داشت در رو میبست برای یه لحظه از لای در دماغش رو دیدیم. اگه اشتباه نکنم پوستش هم سفید بود. فقط همینقدر میدونم.
جونهو: نگران نباش، بسپارش به من.

داخلی - مدرسه - کلاس درس 1 - نزدیک ظهر
جکسون همینطور که سرش رو روی میز گذاشته صدای جیمین رو که میز جلوش نشسته رو میشنوه:
_ چندتا کوپن تخفیف برای شهربازی دارم، میای بعد از ظهر بریم؟
آیون: دونفری که خوش نمیگذره، ای کاش چند نفر دیگه هم باهامون بودن.
جیمین: سخته با دوستای دیگه مون هماهنگ کنیم، اینجا هم که کسی رو نمیشناسیم. فکر نمیکنم دوتایی اونقدرها هم بد باشه.
جکسون سرش رو بالا میاره، لبخند شیطانی میزنه و دستهاشو روی شونه ی جیمین و آیون میذاره و میگه:
_ میخواید ما باهاتون بیایم؟!
آیون لبخندی میزنه، جیمین یکی از ابروهاش رو میبره بالا و میگه:
_ شما؟! شما کی باشید؟
جکسون با انگشت به مارک و جینیونگ اشاره میکنه، میگه:
_ بچه های باحالی هستن، البته فقط یه روزه که میشناسمشون.
و لبخند بزرگی میزنه. آیون آروم به دست جیمین میزنه و میگه:
_ اینطوری میتونیم دوستای جدید پیدا کنیم.
جینیونگ که متوجه نگاهشون شده به جکسون اشاره میکنه: "چی شده؟!" جکسون با لبخند بهش چشمکی میزنه.

خارجی - حیاط مدرسه - نزدیک ظهر
جونهو روی یه توپ بسکتبال نشسته و دخترایی که درحال عبور و  مرور هستن رو نگاه میکنه، با کلافگی آهی میکشه، بلند میشه و ضربه ای به توپ میزنه.

داخلی - زیرزمین مدرسه - نزدیک ظهر
نمایی از یه اتاق تاریک و کثیف که گوشه اش چند صندلی و میز شکسته ی خاک گرفته هست. مینجون روی یکی از صندلی ها نشسته با موبایلش صحبت میکنه. صدای جونهو از پشت موبایل میاد:
_ این دیگه چه نشونه ی مذخرفیه؟!! همه ی این ملت صورتشون پره خاله... حتی خودمم روی دماغم خال دارم.
مینجون میخنده میگه:
_ اگه تو نتونی پیداش کنی، پس کی میخواد پیداش کنه؟!
جونهو: خوشم میاد خوب منو میشناسی، مگه میشه تو چیزی بخوای و من برات پیدا نکنم؟! سخت بود ولی پیداش کردم.
مینجون: ایول به جونهوی خودم، منتظرتم.

داخلی - مدرسه - کلاس درس 1 - نزدیک ظهر
یرین تنها توی کلاس نشسته و مشغول مطالعه س. جونهو وارد میشه و روبه روش میایسته و میگه:
_ هی، خانم لی هیوری کارت داره، گفت ببرمت پیشش.
یرین به جونهو نگاه میکنه و میگه:
_ به تو گفته؟!
جونهو با سر تأیید میکنه. یرین با تعجب لبهاشو برمیگردونه و دنبالش میره.

خارجی - حیاط مدرسه - نزدیک ظهر
به گوشه ی خلوطی از حیاط میرسن، یهو جونهو می ایسته و یرین میگه:
_ پس خانم لی هیوری کجاس؟!
جونهو لبخندی میزنه و میگه:
_ تو فکر کردی خیلی زرنگی؟... فکر کردی هیچ کس نمیشناستت؟
یرین با کلافگی دستی به سرش میکشه و میگه:
_ پس به این زودی منو شناختید؟!
جونهو پوزخندی میزنه و میگه:
_ نه پس چی، فکر کردی با کیا درافتادی؟!
جونهو سریع جلوی دهن یرین رو میگیره. یرین سعی میکنه دستش رو کنار بزنه اما نمیتونه و جونهو بزور با خودش میبرش.

داخلی - زیرزمین مدرسه - نزدیک ظهر
جونهو همینطور که یرین رو بزور دنبال خودش میکشه وارد میشه، مینجون میگه:
_ اینقدر راحت آوردیش، اونطور که من دیدمش فکر میکردم الان با طناب بستیش داری میاری!
جونهو لبخندی میزنه. ترس توی چشمهای یرین موج میزنه، تا جونهو دستش رو از روی دهنش برمیداره با صدای لرزون میگه:
_ از جون من چی میخواید؟
مینجون: بگردش. ببین دوربینی، میکروفنی چیزی با خودش نداشته باشه.
جونهو شروع میکنه به بازرسی بدنی یرین، یرین با ناراحتی هی دست جونهو رو کنار میزنه و همینطور که به عقب قدم برمیداره جیغ میزنه:
_ کمک... کمک.
مینجون، جونهو رو کنار میزنه و میگه:
_ مگه نمیشنوی؟! خب نکن دیگه!
جونهو با چهره ی بانمکی لبهاشو برمیگردونه. یرین عقبتر میره و پشتش به دیوار میخوره. مینجون بهش نزدیک میشه، دستش رو کنارش به دیوار تکیه میده و میگه:
_ بذار جونهو کارش رو بکنه. اگه بازم جیغ بزنی (انگشتش رو روی لب یرین میذاره) مجبور میشم خودم ساکتت کنم. 
Yerin - Minjun - یرین - مینجون
مینجون تا میخواد برگرده یهو انگار که متوجه چیزی شده باشه، دستهاشو دور صورت یرین میگیره و با دقت به صورتش نگاه میکنه، همین لحظه یرین چشمهاشو میبنده و لبهاشو محکم روی هم فشار میده. مینجون با چهره ای آشفته سریع جونهو رو به گوشه ای میکشونه و آروم میگه:
_ فکر کنم یه اشتباهی شده. 
جونهو با تعجب بهش نگاه میکنه، مینجون میگه:
_ این اون نیست!
جونهو: یعنی چی؟!
مینجون: خال اون، طرف راست دماغش بود.
اخمهای جونهو میره توی هم و میگه:
_ چرا زودتر نگفته بودی؟!!!!
مینجون: یهو همین الان یادم اومد.
جونهو با نگرانی میگه:
_ دیوونه حالا با این چیکار کنیم؟!
مینجون یهو بلند میزنه زیر خنده، یرین با نگرانی و ترس بهشون نگاه میکنه، با خودش میگه: "انگار واقعا دیوونه ان" مینجون همینطور که دست میزنه جلو میره و میگه:
_ خیلی ترسیدی نه؟! همش شوخی بود.
یرین مات و مبهوت بهش خیره شده، مینجون با لبخند دلگرم کننده ای آروم روی شونه ش میزنه و میگه:
_ حالا از روز اولت توی این مدرسه خاطره داری.
یرین آهی میکشه و میگه:
_ برای همه اینکار رو میکنید؟! 
جونهو کنار مینجون می ایسته و میگه:
_ نه.
یرین: چرا من؟! پس واقعا منو شناختید؟!
جونهو لبخند الکی میزنه و میگه:
_ معلومه که میشناسیم، مگه میشه نشناسیمت.
یرین با ناراحتی میشینه و میگه:
_ ایش... دلم نمیخواست توی این مدرسه کسی بدونه بازیگرم.
مینجون با آرنج به پهلوی جونهو میزنه و خیلی آروم میگه:
_ بازیگر؟! تو میشناسیش؟ یعنی توی پورنهایی که دیدیم بازی کرده؟!
جونهو با پشت دست ضربه ای به سینه ی مینجون میزنه، کنار یرین میشینه و دستش رو دور شونه ش میندازه و میگه:
_ شاید کس دیگه ای نشناسَت، نگران نباش ما به کسی چیزی نمیگیم.
یرین با تردید به مینجون و جونهو نگاه میکنه.

داخلی - مدرسه - کلاس درس 2 - ظهر
جونگیون وارد کلاس میشه و داره به طرف میزش میره. مینجون هم داره از کنارش رد میشه که اتفاقی شونه ش به شونه ی جونگیون برخورد میکنه. مینجون به قصد عذرخواهی به طرف جونگیون برمیگرده ولی جونگیون با غضب بهش نگاه میکنه و میگه:
_ روانی!
مینجون بُهت زده کنار جونهو میشینه و میگه:
_ این دختره چش بود دیگه؟!
جونهو: کدوم دختر؟
مینجون: کنار پنجره، میز اول.
جونهو به جونگیون نگاه میکنه یهو به بازوی مینجون ضربه ای میزنه و آروم میگه:
_ خودشه، جاسوسه... جاسوس.
مینجون سریع به طرف جونگیون نگاه میکنه، جونهو دستهاشو دور صورت مینجون میگیره و به طرف خودش برمیگردونش، مستقیم توی چشمهاش نگاه میکنه و میگه:
_ ضایع نکن، باید  گیر بندازیمش. 

خارجی - شهر بازی - بعد از ظهر
مارک، جکسون، آیون و جیمین توی صف ترن هوایی ایستادن که جینیونگ به سمتشون میاد و بستنی بینشون پخش میکنه و میگه:
_ زودی بخوریدشون الان نوبتمون میشه.
آیون: هرکی زودتر بخوره تصمیم میگیره پیش کی بشینه.
همه شروع میکنن به تند تند خوردن. آیون که با دقت حواسش به بقیه هست متوجه میشه مارک داره با چندتا گاز بستنیش رو تموم میکنه. آیون از قصد تنه ایی بهش میزنه و بستنی از دست مارک به زمین میافته. همه با هم میگن:
_ ای... چی شد؟!
آیون: هی باختی، دیگه از بازی بیرونی.
مارک با ناامیدی نگاهشون میکنه. آیون سریع آخر بستنیش رو میخوره و میگه:
_ هورا، من بردم.
جینیونگ با ناراحتی میگه:
_ باشه، کنار کی میخوای بشینی؟
آیون به تک تکشون نگاه میکنه و جکسون رو با انگشت نشون میده. جکسون با لبخند مشتش رو جلوی آیون میگیره و آیون هم با خوشحالی مشتش رو به مشت جکسون میزنه.

خارجی - شهر بازی - ترن هوایی - بعد از ظهر
جکسون و آیون توی ردیف اول و جینیونگ و جیمین توی ردیف دوم کنار هم نشستن، مارک هم توی ردیف سوم تنها نشسته. جینیونگ رو به مارک میگه:
_ تو راحتی؟!
مارک با لبخند میگه:
_ نگران نباش من نمیترسم.
آیون رو به جکسون میگه:
_ خیلی میترسم، میتونم دستت رو بگیرم؟
جکسون درحالی که سرش رو به علامت مثبت تکون میده دستش رو به سمت آیون میگیره.

داخلی - مدرسه - کلاس درس 2 - بعد از ظهر
کلاس درس تموم شده و همه دارن از کلاس بیرون میرن. مینجون کنار جونگیون میشینه و میگه:
_ انگار با وویونگ خیلی دوستی؟!
جونگیون دندونهاشو روی هم میفشاره و با خودش میگه: "اه... این چی میگه دیگه؟!... نمیخواستم روز اولیه با کسی درگیر بشم، انگار این نمیخواد بذاره!" جونگیون با خونسردی میگه:
_ وویونگ کیه؟ نمیشناسمش.
مینجون سرش رو به دستش که روی میزه تکیه میده و میگه:
_ باشه... منو که میشناسی؟!
جونگیون توی چشمهای مینجون خیره میشه و میگه:
_ حداقلش میدونم یه روانی هستی.
مینجون نفس عمیقی میکشه و میگه:
_ باشه من روانی... اما خانم روانپزشک شما همه ی روانیها رو با زندونی کردن توی انبار درمان میکنید؟
جونگیون: توی اختلالهای روانی چند شخصیتی دیده بودم اما بیشخصیتی ندیده بودم (با انگشت به مینجون اشاره میکنه) تو اولیشی.
و نیشخندی میزنه. مینجون میگه:
_ داری درموردم اشتباه میکنی. چی باعث شده فکر کنی بیشخصیتم؟!
جونگیون: اینقدر برای من قلدر بازی در نیار، همین الان میتونم برم به جرم آزار جنسی ازت شکایت کنم، مدرکش هم دارم.
مینجون کمی ازش فاصله میگیره و درحالی که ابروهاش بالا رفته و چشمهاش از حدقه بیرون زده میگه:
_ من!!!؟؟؟؟؟ آزار جنسی؟!!! (بادست میخواد بزنه به شونه ی جونگیون اما همین لحظه دستش رو عقب میکشه) ای... شوخی میکنی.
جونگیون: فقط کافیه بریم اتاق کنترل.

خارجی - شهر بازی - بعد از ظهر
مارک در حال سر کشیدن بطری آبه، جینیونگ ضربه ای به پشتش میزنه و میگه:
_ هی تو میتونی حرف بزنی؟ صدات در میاد؟! 
مارک سرفه ای میکنه و میگه:
_ چطور مگه؟!
جینیونگ: اون بالا فقط صدای جیغ تو رو میشنیدم، متعجبم که هنوز میشنوم! فکر میکردم دیگه هنجره برات باقی نمونده.
مارک میخنده، جکسون دستش رو دور گردن مارک و جینیونگ میندازه و میگه:
_ کم مونده هوا تاریک بشه، یه بازی دیگه هم بکنیم... (با شیطنت بهشون نگاه میکنه) کلبه ی وحشت چطوره؟!
جینیونگ با تعجب میگه:
_ اینطوری فکر کنم دیگه واقعا کر بشم.
مارک: نه از تاریکی نمیترسم، نگران نباش.
جینیونگ: مطمئنی؟! توی ترن هوایی هم همینو گفتی.
جیمین: ای بابا لذتش به همون ترسشه دیگه. (درحالی که دستهاشون رو میگیره و کشون کشون میبرشون) بیاین بریم دیگه.

داخلی - مدرسه - اتاق کنترل - عصر
مأمور کنترل در حال تماشای دوربینهای مدار بسته س که یهو میبینه تصویر دوربینهای حیاط به ترتیب دارن کثیف میشن. با عصبانیت بلند میشه و درحالی که بیرون میره میگه:
_ لعنتی، کدوم بی نزاکتیه؟!
بعد از چند لحظه مینجون و جونگیون وارد اتاق میشن و جونگیون سریع فیلم رو به  ساعتی که توی راهرو ایستاده بود عقب میزنه و هردو با دقت نگاه میکنن. وقتی لحظه ای که پسره به جونگیون دست زده بود رد میشه جونگیون میگه:
_ دیدی؟! اینجا هم ثبت شده. 
مینجون روی تصویر زوم میکنه، میزنه آهسته پخش بشه و میگه:
_ مطمئنی من بهت دست زدم؟ 
جونگیون با دقتتر نگاه میکنه و متوجه میشه دست متعلق به پسریه که جلوی مینجون ایستاده. جونگیون با اینکه ضایع شده به روی خودش نمیاره و میگه:
_ تقصیر خودت بود که دوییدی باعث شدی اشتباه فکر کنم.
مینجون: فقط کافی بود توی چشمهام نگاه کنی، اصلا به این چشمهای مهربون میاد همچین کاری کنه؟!
جونگیون به چشمهای مینجون نگاه میکنه و میخنده. همین لحظه از طرف جونهو پیامک میرسه "زود باشید، بیایید بیرون داره برمیگرده"

داخلی - شهربازی - کلبه ی وحشت - عصر
جینیونگ درحالی که چراغ قوه دستشه جلوتر از بقیه راه میره. جیمین میگه:
_ از اون راه نریم، مشکوک میزنه.
جینیونگ: اگه به حرف تو گوش بدیم که گم میشیم... من خودم میدونم دارم چیکار میکنم، فقط دنبالم بیاین.
همین لحظه از زیر تخت کنار اتاق یه دست بیرون میاد و پای مارک رو میگیره. مارک جیغ بنفشی میزنه و جینیونگ با صدای بلند میگه:
_ همه تون بدویید دنبال من بیاید.
آیون و جیمین همینطور که جیغ میزنن بدنبال جینیونگ از اتاق بیرون میرن، مارک میگه:
_ لعنتی هنوز پامو ول نکرده.
خم میشه که پاش رو از توی دست بیرون بکشه یهو متوجه میشه یه دست توی دستشه، جیغی میزنه و سریع دست رو ول میکنه. سعی میکنه با وجود تاریکی کسی که کنارش ایستاده رو تشخیص بده، میگه:
_ تو کی هستی؟!
جکسون میخنده و میگه:
_ منم... هنوز شلوارت رو خیس نکردی؟!
مارک با تعجب میگه:
_ تو چرا هنوز اینجایی؟!
جکسون: خودت نذاشتی برم... انگار وقتی میترسی اصلا نمیدونی چیکار میکنی؟!
مارک همینطور که راه میوفته دست جکسون رو میکشه و میگه:
_ ایش... ازشون عقب موندیم بدو بریم.
جکسون: وایستا، نکش... نکش.
مارک با تعجب میگه:
_ چی شده؟
جکسون: یکی از پشت لباسمو گرفته!
مارک: دوباره؟! آقای زامبی، خانم زامبی... هرچی که هستی لطفا ولمون کن بذار بریم باید به گروهمون برسیم.
همین لحظه جکسون که داره سعی میکنه تیشرتش رو آزاد کنه یهو میگه:
_ آدم نیست!
مارک با لکنت میگه:
_ پ.. پس ... چیه؟!
جکسون درحالی که خنده ش رو نگه داشته میگه:
_ به کمد گیر کرده. هرکاری میکنم جدا نمیشه!
مارک موبایلشو بیرون میاره و در حالیکه چراغ قوه ش رو روشن میکنه، میگه:
_ ایش... اصلا خنده دار نبود!
به بهانه ی کمک به پشت جکسون میره و همین لحظه نور چراغ قوه رو زیر صورتش میگیره و جلوی جکسون صدای ترسناک در میاره، جکسون هم از ترس همینطور که فحشی میده از جا میپره و تیشرتش پاره میشه و از کمد جدا میشه با مشت به مارک میزنه و میگه:
_ ایش ترسوندیم لعنتی. 
مارک در حال خندیدنه که جکسون میگه:
_ تیشرتم پاره شد! همه جام معلوم میشه!
مارک ژاکتش رو درمیاره و میگه:
_ بیا، اینو روش بپوش. (همینطور که جلوی خنده ش رو میگیره) آبرومون نره! 


خارجی - حیاط مدرسه - عصر
مینجون و جونگیون دارن به طرف خوابگاه میرن که جونهو به طرفشون میاد. مینجون رو به جونهو میگه:
_ نفهمید که تو دوربینو کثیف کردی؟!
جونهو: ای... چی داری میگی؟
مینجون دستش رو دور گردن جونهو میندازه و میگه:
_ ایول کارت درسته.
جونگیون کمی جلوتر راه میره که یهو مینجون دستش رو میگیره و به طرف خودش برمیگردونش و میگه:
_ راستی چرا اونموقع گفتی از دیشب مستم؟!
جونگیون: مگه نبودی؟
مینجون دست به سینه میشه و میگه:
_ نه!
جونگیون: پس حتما اشتباه کردم.
جونگیون میخواد بره که جونهو جلوش می ایسته و با لهن تندی میگه:
_ چی رو اشتباه کردی؟... هان؟!
جونگیون کمی بو می کشه و میگه:
_ حدس میزنم تو بیشتر از اون نوشیدی که حتی تا الان هم بوش مونده.
جونهو با تعجب رو به مینجون میگه:
_ لامصب دماغ سگی داره.
جونگیون با انگشت به کنار هلش میده و به راهش ادامه میده. مینجون و جونهو هم همینطور به رفتنش نگاه میکنن.

خارجی - شهر بازی - عصر
مارک و جکسون از در خروجی کلبه ی وحشت بیرون میان، جینیونگ میگه:
_ از این بیرون هم میتونستیم صدای مارک رو بشنویم.
مارک میخنده و میگه: 
_ یعنی اینقدر ضایع بودم؟!
جکسون: ولی فکر میکنم اگه مارک نبود اینقدر بهمون خوش نمیگذشت. 
جیمین با انگشت جکسون رو نشون میده و با لبخند میگه:
_ ای... شما اون تو چیکار میکردید؟! چرا تو لباس مارک رو پوشیدی؟!
مارک میخنده و میگه:
_ حرفشم نزن! آبرومون میره! تیشرتش یه وجب پاره شده!
همه شون بلند میخندن. جینیونگ میگه:
زودی باید برگردیم وگرنه در خوابگاه رو میبندن.
جینیونگ دستش رو میندازه دورگردن مارک و همینطور که راه میرن درمورد جکسون جوک میگن و میخندن. جکسون پشتشون داره میره، میخواد بهشون نزدیک بشه که آیون دستش رو میگیره، رو به روش می ایسته و میگه:
_ میخواستم یه چیزی بهت بگم، من ازت خوشم اومده... نظرت درمورد با من قرار گذاشتن چیه؟
آیون با لبخند ملیحی به جکسون خیره شده، جکسون لبش رو میگزه، سرش رو پایین میندازه و میگه:
_ راستش من تازه رابطه م رو با یکی تموم کردم، به این زودی نمیتونم یه رابطه ی جدید رو شروع کنم.
Jackson - جکسون
ناامیدی روی صورت آیون می شینه و سرش رو پایین میندازه و دنبال بقیه میره، جکسون هم آهی می کشه  و به راهش ادامه میده.

پایان قسمت دوم

آنچه در قسمت بعد خواهید خواند:
مارک: از جونهو و مینجون کمک میخوایم... میتونن بجامون کارت ورود به خوابگاه رو بزنن
جونهو: مینجون ساکت کردن دخترا رو خیلی دوست داره؛ اگه نمیدونستی، بدون.


هیچ نظری موجود نیست: